آره منم...,آره منم...,آره منم,دوسِت دارم | ||
[ پنجشنبه چهاردهم بهمن ۱۳۸۹ ] [ 1:33 ] [ غزاله و محمد ]
[ سه شنبه پنجم بهمن ۱۳۸۹ ] [ 23:46 ] [ غزاله و محمد ]
[ یکشنبه ششم فروردین ۱۳۹۱ ] [ 17:15 ] [ غزاله و محمد ]
[ چهارشنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۰ ] [ 22:24 ] [ غزاله و محمد ]
[ دوشنبه دهم بهمن ۱۳۹۰ ] [ 23:52 ] [ غزاله و محمد ]
[ چهارشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۰ ] [ 22:42 ] [ غزاله و محمد ]
[ یکشنبه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۰ ] [ 17:44 ] [ غزاله و محمد ]
سلام بچه ها. خوبین؟ من و ناناسی هم خوبیم دیدیم نزدیک مراسممونه گفتیم یه پست جالب و یه کم مربوط بذارم دلاتون شاد شه یه کم صواب کنم پس بریم سر اصل مطلب....
نام : كمال كلاس :دوم دبستان موزو انشا : عزدواج! هر وقت من يك كار خوب مي كنم مامانم به من مي گويد بزرگ كه شدي برايت يك زن خوب مي گيرم. تا به حال من پنج تا كار خوب كرده ام و مامانم قول پنج تايش را به من داده است. حتمن ناسرادين شاه خيلي كارهاي خوب مي كرده كه مامانش به اندازه استاديوم آزادي برايش زن گرفته بود. ولي من مؤتقدم كه اصولن انسان بايد زن بگيرد تا آدم بشود ، چون بابايمان هميشه مي گويد مشكلات انسان را آدم مي كند. در عزدواج تواهم خيلي مهم است يعني دو طرف بايد به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خيلي به هم مي خوريم. از لهاز فكري هم دو طرف بايد به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فكر ندارد كه به من بخورد ولي مامانم مي گويد اين ساناز از تو بيشتر هاليش مي شود. در عزدواج سن و سال اصلن مهم نيست چه بسيار آدم هاي بزرگي بوده اند كه كارشان به تلاغ كشيده شده و چه بسيار آدم هاي كوچكي كه نكشيده شده. مهم اشق است ! اگر اشق باشد ديگر كسي از شوهرش سكه نمي خواهد و دايي مختار هم از زندان در مي آيد من تا حالا كلي سكه جم كرده ام و مي خواهم همان اول قلكم را بشكنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم. همين خرج هاي ازافي باعث مي شود كه زندگي سخت بشود و سر خرج عروسي دايي مختار با پدر خانومش حرفش بشود. دايي مختار مي گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شايد حقوق چتر بازي خيلي كم بوده كه نتوانسته خرج عروسي را بدهد. البته من و ساناز تفافق كرده ايم كه بجاي شام عروسي چيپس و خلالي نمكي بدهيم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتي مي خوري خش خش هم مي كند! قهر بهتر از دعواست. آدم وقتي قهر مي كند بعد آشتي مي كند ولي اگر دعوا كند بعد كتك كاري مي كند بعد خانومش مي رود دادگاه شكايت مي كند بعد مي آيند دايي مختار را مي برند زندان! البته زندان آدم را مرد مي كند.عزدواج هم آدم را مرد مي كند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خيلي بهتر است! اين بود انشاي من [ دوشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۰ ] [ 23:40 ] [ غزاله و محمد ]
[ جمعه بیست و هفتم خرداد ۱۳۹۰ ] [ 0:48 ] [ غزاله و محمد ]
[ چهارشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۰ ] [ 0:2 ] [ غزاله و محمد ]
[ سه شنبه سوم خرداد ۱۳۹۰ ] [ 22:52 ] [ غزاله و محمد ]
مادر تو را چه نامم که هیچ چیز یارای برابری با تو را ندارد کوهت ننامم که کوه پایداری و استقامت از تو آموخته رودت نخوانم که رود صداقت و پاکدامنی تو را به ارمغان برده آسمانت نخوانم که بسی بلندتر و رفیع تری و آسمان زیر گام های توست ماه و خورشیدت ننامم که آن دو نور تو را به عاریت گرفته اند ستاره ات ندانم که آنان بی شمارند و تو بی همتا تو را نسترن و یاس و یاسمن نمیدانم که گل نیز عطر و بویش را از تو دارد آبشاران خروشان از مهر توست و دشت وسعت خویش را از قلبت گرفته مادر تو را با کدامین شعر و فزل بسرایم که در مقابل نامت شعر و غزل نیز عاجزند تو خود یک دنیا کلامی و یک عمر واژه ای .... مادر ای طراوت بهاران و ای هستی بخش زندگانیم تو را چه بنامم و وصفت چه بخوانم که بیکران آسمانها و دریا ها و هرچه در اوست در پیش نام تو کوچکند و حقیر و اکنون تو را ای بزرگ. ای بی همتا با تمام عظمتت در قلب کوچک خود میابم و یزدان پاک را سپاس میگویم که این نهال عشق و محبت را به قلب من ارزانی داشت باشد که به جبران نیکی هایت و به پاس دلواپسی هایت همواره تو را عزیز بدارم و محترم و همواره آواز من این باشد مادر... دوستت دارم... دوستت دارم عمرت مستدام. نامت جاودان و روزت مبارک خجسته میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) و روز زن و بزرگداشت مادر گرامی باد [ سه شنبه سوم خرداد ۱۳۹۰ ] [ 0:17 ] [ غزاله و محمد ]
شنبه: زنم براي يک هفته به ديدن مادرش رفته و من و پسرم لحظاتي عالي را خواهيم گذراند. يک هفته تنها . عاليه. اول از همه بايد يک برنامه هفتگي درست و حسابي تنظيم کنم. اينطوري ميدونم که چه ساعتي بايد از خواب بيدار بشم و چه مدتي را در رختخواب و چقدر وقت براي پختن غذا توي آشپزخانه صرف ميکنم. همه چيز را به خوبي محاسبه کرده ام. وقت براي شستن ظرفها، مرتب کردن خانه و خريد کردن و همه روي کاغذ نوشته شده است. چقدر هم وقت آزاد برايم ميماند. چرا زنها آنقدر از دست اين کارهاي جزيي و ساده شکايت دارند. درحالي که به اين راحتي همه را ميشود انجام داد . فقط به يک برنامه ريزي صحيح احتياج است. براي شام هم من و پسرم استيک داريم. پس روميزي قشنگي پهن کردم و بشقابهاي قشنگي چيدم و شمع و يک دسته گل رز روي ميز نهادم تا محيطي صميمانه به وجود آورم. مدتها بود که آنقدر احساس راحتي نکرده بودم.
يكشنبه: بايد تغييرات مختصري در برنامه ام بدهم. به پسرم متذکر شدم که هرروز جشن نميگيرم و لازم هم نيست که آنقدر ظرف کثيف کنيم چون کسي که بايد ظرفها را بشويد منم نه او! صبح منوجه شدم که آب پرتقال طبيعي چقدر زحمت دارد چون هربار بايد آبميوه گيري را شست بهتر اين است که هر دو روز يکبار آب پرتقال بگيريم که ظرف کمنري بشويم. [ جمعه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۰ ] [ 23:32 ] [ غزاله و محمد ]
شیشه ی پنجره را باران شست... از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
در شبان غم تنهایی خویش
گیسوان تو پریشانتر از اندیشه من
جنگل عطرآلود. شکن گیسوی تو موج دریای خیال. کاش با زورق اندیشه شبی
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم.
من هنوز از اثر عطر نفس های تو سرشار سرور
کاشکی پنجه من
شب تهی از مهتاب ،
آسمان را یکسر ابر خاکستری بی باران دلگیر است
شوق باز آمدن سوی تو ام هست ،
********
وای ، باران
آسمان سربی رنگ ،
می پرد مرغ نگاهم تا دور وای ، باران ، باران ،
خواب رویای فراموشی هاست!
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویا ها می بینم ،
[ یکشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۹۰ ] [ 22:57 ] [ غزاله و محمد ]
[ پنجشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۰ ] [ 0:40 ] [ غزاله و محمد ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |